تکنیک در همان موارد اندک به کار رفته در حدّ بازی با کلمات باقی مانده و از اغراق چندانی برخوردار نیست. برای نمونه، در داستان روز جهانی زلزله، راوی با بزرگنمایی در توصیف عطسههای پدرش هنگام درست کردن کیک، موقعیت پیشآمده را اینگونه به تصویر میکشد:
نمیدانم چی شد که فکرم پرید روی موضوعی به نام« زلزله». شاید به خاطر لرزش برگ بیدی پاهایم بود، یا حال و هوای قمر در عقرب خانه بعد از غیب شدن مامان. داشتم به لرزهها و پسلرزههای زلزلهی ده ریشتری فکر میکردم که با عطسهی ناگهانی بابا نیم متر پریدم هوا.
– ه… ه… پ… چی یی ی!
– قلب من به درک، چراغ آشپزخانه و قاب چوبیاش از انعکاس صدای عطسهی بابا آنچنان تکانی خورد که تا مدتها سایههایمان در رقص بودند. گفتم:« بابا این چه طرز عطسه کردنه!»
گفت:« حالا مگه چطور شده؟»
گفتم:« دیگه کیکمان خامه لازم نداره. یک لایه آب دهان و بینی شما حسابی تزیینش کرد».
بابا خندید و گوشهی لبهاش تا دندان نیش عقب رفت.(ص 33)
همچنین در داستان نیش و نوش در توصیف شدت خشم راوی از این تکنیک استفاده شده است:
یک مرتبه نوک دماغم از بغض تیر میکشد وراه گلویم انگار که یک کوفته تبریزی را نجویده قورت داده باشم، بسته میشود و نزدیک است که خفه بشوم. ده تومانی قرمز هم میسوزد و آتشم را تندتر میکند، دستم را میگیرم زیر شیر آب تا خنک شوم و کمی هم به صورتم میزنم. نه، این آتش را فقط ماشین آتشنشانی حریف است. صدای بابا تکانم میدهد و درجا یخ میکنم.( ص28 و29)
نمونههای بیان شده نشاندهندهی سطحی بودن و تا اندازهای تکراری بودن توصیف نویسنده در بیان اغراقگونهی مسائل است. اینکه چراغ آشپزخانه و قاب عکس دیوار از صدای عطسه به لرزه درمیآیند و آتش خشم شخصیت داستان فقط با ماشین آتشنشانی خاموش میشود، تصاویری کلیشهای هستند که از قدرت تأثیرگذاری و بار طنز چندانی برخوردار نیستند.
کوچککردن: نویسنده در دو داستان نیش و نوش و یخچالی که سرما خورده بود بیشتر از دیگر داستانها از کوچککردن استفاده کرده است. یخچالی که سرما خورده بود از زبان یخچال کهنه و قدیمی، تحقیر و بیتوجهی افراد خانواده را نسبت به خود بیان میکند:
صدای پری خانم را میشنوم که سفارش میکند:« امروز دیگه هرجوری شده این تابوت رو ردش کن بره».( ص43)
دوباره عطسه میکنم ولی این بار یواش. درم باز نمیشود و فقط صدا میدهم. اکبر آقا درم را باز میکند و میگوید:« خب، حالا با این جنازه چی کار کنیم؟»( ص47)
همچنین رفتار سمساری که برای خرید یخچال آمده در کل، همراه با کوچککردن است؛ هرچند این کوچککردن بیشتر به قصد نشاندادن رفتار و طرز تفکر این قشر به صورت کلی است. سمسار که با بیارزش نشاندادن یخچال سعی در خرید آن با قیمتی ارزان دارد، در طرز بیان و رفتارش اظهار بیمیلی میکند:
مثل بقیه طوری نگاهم میکند، انگار که یک شیر مرده دیده. قیافهاش را درهم میکشد و میگوید:« نفتیه؟!»
اکبر آقا میگوید:« نفتی!»
مرد میگوید:« آخه ظاهرش خیلی اسقاطه. گفتم شاید نفتی باشه».
… بعد میگردد و میگردد، پایین پایم که رنگش پریده را پیدا میکند و میگوید:« این که پوسیدهاس!»
اکبر آقا، به بچههایش که حالا همه آمدهاند و به نردههای ایوان تکیه زدهاند نگاهی میکند و میگوید:« پوسیده چیه؟ رنگش پریده، تو اسبابکشی اینجور شده».
مرد، درم را باز میکند. میگوید:« خیر، نه رو داره نه تو! موتورش چی؟سالمه؟»اکبر آقا میگوید:« سالم سالم، کار میکنه عین ساعت. بزنم تو برق ببینی؟»
مرد میگوید:« نه نمیخواد». و با بیمیلی میگوید:« چند؟»( ص44)
ساختارهای زبانی:
تشبیه:
از این شیوه به جز در چند مورد محدود، استفادهی چندانی نشده است. نویسنده در همین موارد اندک، از تشبیهات ساده همراه با طنزی ملایم استفاده کرده است:
… لحظههایی هم هست که مامان از ترس ذغالی شدن روزگارش به من التماس کند و مثل ژلهی توتفرنگی بلرزد.( ص18)
رنگ پری خانم عین گوشت تازهی گوساله قرمز شده…( ص46)
3.2.3.2. هندوانه به شرط عشق
خلاصهی داستان
این مجموعه در بردارندهی شش داستان اپیزودیک دربارهی یک خانواده است. هریک از این داستانها ماجرای خاصی است که افراد خانواده بهنوعی با آن درگیر هستند. شخصیتهای محوری در کل کتاب افراد خانوادهی کیکاووس هستند و در هر بخش، شخصیتهای مقطعی وارد داستان میشوند. نویسنده، ماجراهای ساده و روزمرهی زندگی را دستمایهی نوشتن این داستان کرده تا توجه مخاطب را به مسائل به ظاهر بیاهمیت جلب کند. داستان اول مجموعه، سه خمیازهی جانانه به حس حسادت موجود بین دو خانوادهی میهمان و میزبان پرداخته که با یک اتفاق سادهی طنزآمیز به پایان میرسد. درخت دوستی، ماجرای پیدا کردن یک بیت شعر برای سهچرخهی آقا جلیل، همسایهی کیکاووس است که پس از درگیریهای فراوان بین افراد خانواده برای پیدا کردن شعر مناسب، سهچرخه با درخت برخورد میکند و دچار خسارت میشود. سفر به خیر سلطان سنجر دربارهی پسر پسر دایی شوهر خالهی عمهی مادر کیکاووس است که به قصد سفر به تایلند به تهران آمده و یک شب در خانهی کیکاووس مهمان شده است. گمشدن کیف مدارک و بلیط سلطان سنجر در خانهی کیکاووس باعث ایجاد سوءظن او نسبت به خانوادهی کیکاووس میشود. بخش چه
ا
رم با عنوان ساعت عقرب دربارهی یک ساعت خراب قدیمی است که پس از تعمیر در ساعتسازی، دوباره خراب شده است. همین قضیه به درگیری کیکاووس و مرد ساعتساز منجر شده که در نتیجهی آن ساعتساز راهی بیمارستان میشود. در داستان مرغابیهای شب با رفتار بچهگانهی سعید و سوسن در جشن عروسی که در نهایت به اتفاقی ناخوشایند میانجامد، روبهرو هستیم. داستان پایانی، هندوانه به شرط عشق است که لجبازی پدر و مادر را در مورد یک ماجرای ساده مورد نقد قرار میدهد.
تکنیکها
کنایه: موضوعها و سوژههای ساده و روزمرهی داستانهای این مجموعه، باعث شده این تکنیک بیشتر در کلیت اثر خودنمایی کند. نویسنده با اسمگذاری داستانهایی مانند: سفر به خیر سلطان سنجر، تصویری را در ذهن خواننده بهوجود میآورد که با واقعیت داستان در تضاد است. این تضاد آگاهانه، از طرف نویسنده و با هدف بهسخره گرفتن واقعیتهای متضاد و متناقض موجود در زندگی ایجاد شده است. در واقع میتوان گفت هرکدام از داستانها، بهنوعی کنایهای نهفته در خود دارند که نوک پیکان بیشتر آنها متوجه برخی عادتهای نادرست انسانها مانند قضاوت زودهنگام و رفتارهای شتابزده است که در نهایت اثر مطلوبی بهجا نمیگذارد. اینگونه پیشداوری و قضاوت، ممکن است در اوایل داستانهایی مانند سفر به خیر سلطان سنجر و مرغابیهای شب، با طنز و خنده همراه باشد، اما در پایان و با آشکار شدن واقعیت، طنز گزنده و لبخند تلخی را بههمراه دارد.
طنز موقعیت: با توجه به ساختار طنز موجود در داستانهای این مجموعه، استفادهی نویسنده از موقعیتهای طنزآمیز، محدود به پایان داستانها شده که معمولاً بهدلیل ویژگی شخصیتهای داستان است که با رفتارهای خود یک موقعیت طنز را ایجاد میکنند. برای نمونه، در اولین داستان، چراغعلی با تعریف و تمجید از ماشین تازهاش که فول اتوماتیک است، به اصرار از مهمانان خود، خانوادهی کیکاووس، میخواهد آنها را به خانه برساند. با تمام شدن بنزین در بین راه، وضعیت متناقض و طنزآمیزی ایجاد شده است:
سومین خمیازه را میکشم و بیرون را نگاه میکنم. ماشینها تندتند مثل برق از کنارمان رد میشوند. هیچکدام از پیشکسوتها توی ماشین نیستند. من و مامان و سوسن و سنبل مردهایم از خنده. حالا نخند و کی بخند. من که اشکم درآمده. مامان که سالی یک بار خندهاش را میبینیم، ریسه رفته از خنده. سنبل هم نخودی میخندد.
جلو داشبورد، چراغ چشمکزن به ما چشمک میزند. بیرون از ماشین، دو تا آدم، یکی چاق و یکی لاغر ایستادهاند، دو تا آدم که از سرما میلرزند و پاچههای زیر شلواریشان توی باد تکان میخورد.( ص15 و 16)
کوچککردن: این تکنیک در بیشتر موارد بهدلیل قضاوت زودهنگام و پیشداوریهای ناآگاهانه بهوجود آمده است. در داستان ساعت عقرب، و در ماجرای درگیری کیکاووس با مرد ساعتساز، بهدلیل بیاطلاعی کیکاووس از واقعیت، با کوچککردن مرد ساعتساز از طرف او روبهرو هستیم:
– حالا حرف حسابت چیه؟
– من شکایت میکنم.
– هر غلطی دوست داری بکن، تو این شهر همه منو میشناسن. سی سال کارم همینه. ساعت ساختمون شهرداری و فرمانداری و میدون شفق، کار من بوده، آقا!
باباساعت را برمیدارد و دست مرا میکشد:« بیا بریم سعید». و به ساعتساز میگوید:« تو رو چه به این کارها. تو باید میرفتی غاز میچروندی».
مرد ساعتساز را یک آن میبینم که میلرزد و عین انار سرخ شده:« تو برو غاز بچرون که ادعای شاعری شاعری داری».( ص46)
ساختارهای زبانی
تشبیه: در بین روشها و عناصر بهکارگیری طنز در این مجموعه، تشبیه بیشتر از همه مورد استفاده قرار گرفته است. به طوری که در جایجای داستانها با آن روبهرو هستیم:
صدای جلیل بلبل را از پشت در، مثل الفبای مورس میشنوم:« م… م… منم… آقای ج… ج… جلیل… بابا… بات… ه… هنوز نیومده؟!»( ص 17)
میآید جلو، مردمک چشمانش عین زردهی تخممرغ نیمرو از سفیدی زده بیرون.( ص 33)
سنبل، نخودی میخندد و میگوید:« قیافهشو! عین لایهی اوزون میمونه».( ص 76)
4.2.3.2. در روزگاری که هنوز پنجشنبه و جمعه اختراع نشده بود
خلاصهی داستان
این مجموعه، از هفت داستان تشکیل شده که همهی آنها به نوعی بازآفرینی داستانها و قصههای قدیمی مربوط به حیوانات است. نویسنده با تحریف و تغییر برخی ضربالمثلها و قصهها از واقعیت شناخته شده و قدیمیشان، آنها را با فضای داستانهای امروزی پیوند زده و شخصیتها را با ویژگیهایی تازه در دنیای معاصر قرار داده است. ماستمالی، داستان شیری است که با آغاز بهار و سال نو، با گرایش به صلح و دوستی، تصمیم به تغییر میگیرد. او در نهایت با پاککردن نقطههایش به عنوان سیر در سفرهی هفتسین شهردار حاضر میشود. در روزگاری که هنوز پنجشنبه و جمعه اختراع نشده بود دومین داستان این مجموعه است که روایتگر ماجرای رسیدن یک خر از روستا به تلویزیون و اجرای برنامه است. چاچاچا، تکرار داستان قدیمی روباه و کلاغ است. با این تفاوت که کلاغ این بار سعی میکند گول روباه را نخورد. داستان شوخی دربارهی پرواز کلاغ، دارکوب و روباه با هواپیما است. در این داستان، بر خلاف همیشه، از زیرکی و کاردانی روباه خبری نیست و روباه به دلیل حماقتش از هواپیما به بیرون پرت میشود. در داستان شیر تو شیر، شیری از جنگل به شهر میرود
تا ببیند آنجا چه خبر است و آدمها چه کار میکنند. اما با انبوهی از معانی گوناگون «شیر» و ترکیبهای مختلف آن روبهرو میشود. همهاش به خاطر یک تکه پنیر عنوان داستان ششم است که ماجرای تاریخی کلاغ و روباه را به شکلی تازه روایت میکند. در این داستان، کلاغ به دلیل بیماری نزد پزشک که همان روباه است میرود و در پایان مجبور میشود پنیرش را به جای ویزیت به روباه بدهد. آخرین داستان این مجموعه، شب فراموش نشدنی شیر و خرگوش نام دارد که بازآفرینی ماجرای شیر و خرگوش کلیله و دمنه است.
تکنیکها
کنایه: استفاده از دنیای حیوانات برای بیان انتقادها به صورت غیرمستقیم و کنایی، شیوهای است که برخی نویسندگان طنزنویس از آن استفاده میکنند. حسنزاده در این کتاب با استفاده از این روش، به انتقاد از برخی ناهنجاریهای موجود در جامعه یا عادتهای ناپسند فردی پرداخته است. این امر از همان ابتدای کتاب و در داستان اول به چشم میخورد:
نزدیکای عید پارسال بود که آقا شیره، تو آفتاب دلچسب دراز کشیده بود، دستها را زیر یالهای پریشانش گذاشته بود و به رادیو گوش میداد. رادیو پیام جنگل هم یک در میان، پیامهای بهاری میداد و میگفت: ای اهالی جنگل، بهار آمده است، شکوفهها و

