
2ـ انطباق رفتار با محیط
3ـ انتخاب محیط متناسب با رفتار
ب) تجربههای قبلی، که میتواند شامل؛
1ـ برخورد موثر با موقعیتهای جدید که بینش نامیده میشود.
2ـ برخورد مؤثر و سریع با موقعیتهای آشنا که خودکاری نامیده میشود.
ج) فرآیندهای شناختی: علاوه بر بافت یا موقعیتی که رفتار در آن رخ میدهد و چگونگی تأثیر تجربه بر رفتار باید نحوه تفکر فرد در مورد یک تکلیف یا به عبارتی به چگونگی پردازش آن به طور ذهنی نیز باید توجه کنیم. فرآیندهای شناختی شامل موارد زیر است:
1ـ تفسیر موقعیت جدید برای سازگار شدن آسانتر با آنها
2ـ جدا کردن اطلاعات مهم و مناسب از جزئیات بی اهمیت
3ـ تشخیص راهبردهای مفید برای حل کردن مسایل
4ـ یافتن روابط در میان اندیشههای به ظاهر نامرتبط
5ـ استفاده مفید از بازخوردهای بیرونی دربارهی عملکرد خود.
2-11 نظریه های عاملی
نظریه دو عاملی اسپیرمن :
اسپیرمن روانشناس انگلیسی را میتوان مبتکر روانسنجی به شمار آورد. وی در سال 1904 با انتشار مقالهای تحت عنوان «هوش کلی » این پرسش را مطرح کرد که «چرا بین تواناییهای مختلف آدمی همبستگی وجود دارد یا به عبارتی چرا کسانی که در یک کار استعداد خوبی دارند در کارهای دیگر نیز شایستگی از خود نشان میدهند و افرادی که در یک زمینه توانایی اندک دارند اغلب در سایر زمینهها هم کم توان هستند.» وی با انجام تحقیقات گسترده به این نتیجه رسید که بین نمرههای آزمودنیها در آزمونهای مختلف همبستگی وجود دارد. او از همبستگیهای مثبت نتیجه گرفت که یک عامل کلی یا عمومی وجود دارد که برای موفقیت در همه زمینهها شرط لازم است. او این عامل را عامل کلی (g) نامید (پاشا شریفی، 81، ص 420).به نظر وی عاملg در همه ی فعالیتهای ذهنی و رفتارهای هوشمندانه موجود است و همبستگی مثبت بین آزمونهای مختلف از این عامل ناشی می شود . اسپیرمن متوجه این نکته شد که همبستگی بین نتایج آزمونها کامل (1+) نیست بنابراین چنین نتیجه گرفت که علاوه بر عامل g عوامل دیگری نیز وجود دارند که وی آنها را عاملهای یا عاملهای اختصاصی نام نهاد (پاشا شریفی، 81، ص 42). عامل g برای پیشرفت در همه زمینهها لازم است و عامل s برای زمینههای خاص. به عنوان مثال توانایی لازم برای موفقیت در آزمون ریاضی مستلزم وجو عامل g بعلاوه یک عامل اختصاصی (s) مربوط به ریاضی است (همان، 49). موفقیت اسپیرمن در این راه باعث ابداع نوعی فن آوری موسوم به تحلیل عوامل که میزان همبستگی بین عملکردهای فرد در تکالیف مختلف را مشخص میکند (اسدورو، 84، ص 355).
2-12 نظریه تواناییهای ذهنی اولیه ترستون :
ترستون نظریه خود را در سال 1938 مطرح کرد که نظریه دو عاملی اسپیرمن را زیر سوال میبرد، چرا که او به وجود عامل کلی (g) اعتقاد نداشت، بلکه معتقد بود که هوش از تواناییهای خاص و جداگانه تشکیل شده است (پاشا شریفی، 81، ص 43). ترستون نیز مانند اسپیرمن برای تعیین ماهیت هوش از روش تحلیل عوامل استفاده کرد و اعتقاد داشت که اگر چه همبستگی نمرات به دست آمده از آزمونهای مختلف که هر کدام یک جنبه از تواناییهای اولیه ذهن را میسنجیدند نسبتاً بالا بود، اما این همبستگی آن قدر نبود که بتوان یک عامل هوش عمومی زیربنایی استنباط کرد (اسدورو، 84، ص 357). او به این نتیجه رسید که هوش از هفت عامل که آنها را تواناییهای ذهنی اولیه نامید تشکیل شده است که عبارتند از (سیف، 85، ص 580):
1ـ توانایی کلامی: توانایی شخص در درک معنا و مفهوم کلمات و جملهها، طبقهبندی مفاهیم کلامی و درک روابط بین کلمات.
2ـ روانی یا سیالی کلامی: یادآوری سریع کلمات از روی برخی نشانهها. مثلاً ساختن سریع کلمات بامعنا از حروف در هم ریخته.
3ـ توانایی عددی: یعنی استعداد شخص برای کار کردن با اعداد و انجام محاسبات لازم در مورد آنها و حل مسائل عددی.
4ـ درک فضایی: توانایی تجسم دیداری اشکال دو یا سه بعدی هنگامی که جهت آنها نیز تغییر پیدا میکند.
5ـ سرعت ادراکی: توانایی تشخیص جزئیات دیداری و تفاوتها و شباهتهای بین شکلها به سرعت.
6ـ حافظه: توانایی حفظ کردن کلمات، اعداد، حروف و غیره و همچنین بازشناسی و یادآوری آنها.
7ـ استدلال: توانایی استدلال قیاسی و استقرایی
ترستون در اثبات ادعای خود مبنی بر اینکه یک عامل خاص میتواند بدون عامل کلی (g) مربوط به آن وجود داشته باشد شواهدی ارائه میدهد و آن اینکه در میان بعضی از افراد عقب مانده ذهنی که در اصطلاح به آنها «کودنهای دانشمند» گفته میشود، افرادی یافت میشوند که یکی از تواناییهای آنها به گونهای افراطی رشد میکند، در صورتی که تواناییهای ذهنی آنها در سایر زمینهها پایین است یا به عبارتی عامل g در آنها بسیار کم است (پاشا شریفی، 82، ص 44).
2-13 نظریه ساخت ذهنی گیلفورد :
نظریه گیلفورد که به الگو یا مدل ساخت ذهنی شهرت دارد، عامل (g) را چه به عنوان یک عامل کلی و بنیادی و چه به عنوان عاملی که بتواند به عوامل دیگر تقسیم شود قبول نداشت (پاشا شریفی، 82، ص 60). گیلفورد معتقد بود که هوش از سه بخش یا سه طبقه اصلی به نامهای عملیات، محتوا و فرآورده و تعدادی خرده طبقه تشکیل شده است که کنش آنها با همدیگر 120 عامل را به وجود میآورد (سیف، 85، ص 580). عملیات: به فرآیندهای مهم ذهنی که شخص انجام میدهد و شامل فعالیتهای زیر است.
الف) شناخت: یعنی دانستن و کشف کردن یا آگاه شدن
ب) حافظه و یادآوری: بازیابی از خزانه دانش
ج) تفکر واگرا: تولید پاسخهای چندگانه
د)
تفکر همگرا: رسیدن به یک پاسخ واحد قابل قبول
هـ) ارزشیابی: داوری دربارهی خوبی، درستی یا مفید بودن امور
محتوا: مواردی که عملیات روی آنها انجام میگیرد.محتوا میتواند به گونههای مختلف زیر باشد:
الف) شکلی یا دیداری. اطلاعات عینی یا ملموس، مانند تصاویر ذهنی
ب) نمادی. اطلاعاتی که قالب دلخواهی دارند، مانند اعداد
ج) معنایی. اطلاعاتی که به شکل معنی کلمات هستند
د) رفتاری. اطلاعات غیر کلامی موجود در تعامل آدمی، مانند هیجان
فرآورده: انجام عملیات بر روی محتوا فرآورده یا محصول را به بار میآورد و شامل موارد زیر است:
الف) واحدها. مادههای منفرد و مجزای اطلاعات