
بر این پسزمینه، مدل کارشناسی غیر حرفهای[99] ، بر اهمیت دانش محلیای تاکید میکند که گاه از آن با نام «دانش عامیانه» یاد میشود. لونشتاین از دانش گروههای اجتماعی مانند کشاورزان محلی و یا گروههای قومی مانند آفریقاییتبارها، به عنوان نمونههای این دانش عامیانه یاد میکند. برخلاف مدلهای زمینهای که به ارزش دانش علمی اذعان دارند و تنها ملاحظاتی درباره پیچیدگی انتقال آن بیان میکنند مدل کارشناسی غیر حرفهای، دانش محلی را همچون دانش تکنیکی میشناسد که میتواند به حل مشکل کمک کند.از اینرو طرفداران مدل کارشناسی غیرحرفهای عقیده دارند که ارتباطات علم باید به شیوهای پیش برده شود که بتواند اطلاعات، دانش و کارشناسی پیشتر موجود اجتماعات را بازشناسد و آنها را در تعاملی سودمند به کار گیرد(وحیدی ب، 185:1388).
لونشتاین اشاره کرده است که ایدههایی همچون «سامانههای دانش بومی» کشورهای در حال توسعه که بر اهمیت دانشها و کارشناسیهای برخاسته از منبعهایی به جز علم مدرن تاکید میکنند، آشکارا و به راحتی با مدل کارشناسی غیرحرفهای هماهنگ میشوند. با این همه او تاکید میکند برخلاف سامانههای دانش بومی که تلاش دارند تا از روشهای علم مدرن برای تصحیح باورهای سنتی استفاده کنند، مدل کارشناسی غیر حرفهای، آشکارا بنا دارد تا به دانش محلی همچون کارشناسیای در جای خود ارزش بدهد. به باور لونشتاین این مایه از اهمیتدهی به دانش بومی و محلی، و گاه حتی برتریدهی آن بر علم نوین موجب شده است تا مدل کارشناسی غیرحرفهای، به ویژه در جریان مباحثههای خصمانه «کشمکشهای علم» در دهه 1990، همچون مدلی ضد علم شناسانده شود که برآمدن علم در جریان پالایش همین نمونههای غیرحرفهای را نادیده میگیرد (Lewenstein, 2003:2 )
4-3-2 مدل درگیر شدن عموم در علم[100]
ایروين [101] معتقد است، زبان قديمي كمبود شناختي به طور فزايندهاي در رقابت با شكل جديدي از كمبود است: اين بار اين كمبود، كمبود درك علمي نيست، بلكه كمبود اعتماد عمومي است. همان طور كه ارتباط از بالا به پايين به عنوان راه چارهاي براي كمبود قبلي تلقي ميشد، گشودگي بيشتر و مذاكره ميتواند كمبود جديد را جبران نمايد. برای جبران این عدم اعتماد، رویکردهای جدیدی در زمینه ارتباطات علم شکل گرفت که مبتنی بر درگیر شدن بیشتر شهروندان در ارتباطات علم است(خانیکی و زردار، 893:1393).
در اواسط دهه 1990 نخستین تردیدها درباره همبستگی مثبت میان آگاهی از علم و حمایت از آن شروع به شکل گرفتن کرد. پذیرش برساخت فرهنگی دانش، سرآغاز تغییری بزرگ در ارتباطات علم در طول دهه گذشته بود. نقطه شروع این تغییر، مباحثاتی بود که در حوزه علوم بحث برانگیز اتفاق افتاد. در حقیقت، سه مباحثه تکنولوژیک بر سر اتمها، ژنها و علوم در مقیاس نانو و نانوتکنولوژی، سبک ارتباط را از اطلاعات یک سویه، مشارکت و دیالوگ به ایده بسیار دموکراتیک درگیر شدن عموم در علم تغییر دادند. این در حقیقت سرآغازی بود برای مدل درگیری عموم در علم و فناوری که مبتنی بر نقد مدل اولیه درک عموم از علم شکل گرفته بود. (زردار، 60:1393)
مدل درگیری، کانون توجه را به سمت کمبود(نقص) متخصصین و اجتماع علمی معطوف ساخت. به عبارت دیگر در این مدل کمبودها به طرفین رابطه علم و عامه مردم و کمبودهای نهادها و متخصصین علم و فناوری نسبت داده میشود. در این مدل که به مدل گفتگو یا مدل مشارکت نیز شهرت یافته، مشارکت و گفتگو و تعامل همه طرفهای درگیر در علم از جمله دانشمندان، سرمایهگذاران، عامه مردم، روزنامهنگاران علم، مدیران، سیاستگذاران و … در دستور کار قرار میگیرد و به ویژه بر توانمندسازی مردم تاکید میشود. اين مدل به منظور افزايش مشاركت عمومي و در نتيجه افزايش اعتماد به سياستگذاري علم و فناوري به مجموعهاي از فعاليتها از جمله برگزاري نشستهاي ايجاد توافق و اجماع، هيأتهاي منصفه شهروندان، ارزيابيهاي شورايي فناوري و رأيگيريهاي مشورتي تمركز دارد. مدل درگيري در علم از تعهد به دمكراتيزه كردن علم، يعني كاهش كنترل انحصاري علم توسط سياستمداران و دانشمندان و افزايش مشاركت گروههاي اجتماعي و كنشگران حوزه عمومي از طريق گسترش برخي شكلهاي توانمندسازي و درگيري عمومي ناشي شده است (قانعیراد و مرشدی، 97:1390)
مدل درگير شدن در علم با وجود پيچيدگيهاي عملي خود بر اصلي كليدي ولي ساده استوار است و آن اينكه
«افراد عادي در صورتي كه دانشِ ارزشمند، مشروع، جذاب و نقطه نظراتي كمككننده داشته باشد»، بايد در مباحث درگرفته درباره علم داخل شوند. از این دید، درک علم میتواند به عنوان یک پروژه شهروندی تلقی شود که به شیوههای مختلف و در زمینههای اجتماعی متفاوت به نمایش درآمده است(خانیکی و زردار،893:1393)
بوچی و نرسینی[102]، ارتباط جامعه و علم را در سه سطح امکان پذیر میدانند:
- ارتباط عموم، «به حداکثر رساندن جریان اطلاعات مرتبط از پشتیبان به حداکثر جمعیت مرتبط»؛
- همفکری عموم، «به حداکثر رساندن جریان اطلاعات مرتبط از بیشترین تعداد جمعیت مرتبط و انتقال به پشتیبان»
- مشارکت واقعی عموم، «به حداکثر رساندن اطل
اعات مرتبط از بیشترین تعداد منابع مرتبط و انتقال آن به سایر بخشها»
از دید بوچی و نرسینی مشارکت عموم تنها یک واکنش صرف نیست، بلکه بدون شک بسیار پیچیدهتر از آنی است که در مدل کمبود به تصویر درآمده است. این مشارکت در حقیقت واکنشی است به نیاز به هماهنگ کردن گامهای دموکراسی با پیشرفت شتابنده علم یا نیاز علم به تطبیق با تقاضاها و فشارهای عمومی. عموم با سطوح مختلف دانش و علاقهمندی در فرایندهای علمی درگیر میشوند تا حوزه علمی را به مسیر تأمین نیازهای خود هدایت کنند و از سوی دیگر، ارتباط دانشمندان با عموم را از شکل بالا به پایین به رابطهای متوازنتر و مبتنی بر تساوی کنشگران تبدیل کنند. به این ترتیب، دانش تجربی افراد عادی نیز در کنار دانش تخصصی پژوهشگران به رسمیت شناخته میشود و مباحثات مربوط به حوزه علم مورد توجه قرار میگیرد (زردار، 63:1393)
لونشتاین از این مدل تحت عنوان «مدل مشارکت همگانی[103]» نام می برد. او اشاره میکند که این مدل بر زنجیرهای از فعالیتها برای جلب مشارکت همگان به این سیاستها متمرکز شده است. این فعالیتها دامنهای از هماندیشیها، هیئتهای شهروندی، ارزیابیهای هماندیشانه تکنولوژی، فروشگاههای علم، نظرسنجیهای هماندیشانه و تکنیکهایی مانند اینها را در بر میگیرند. از این چشمانداز، فعالیتهای مشارکت همگانی با تعهد به مردم سالارکردن علم (به معنی گرفتن کنترل علم از دانشمندان و سیاستمداران نخبه و دادن آن به گروههای همگانی) پیش برده میشوند. (Lewenstein, 2003:5)
5-3-2 مدل پلکان ارتباطات علم
اوریرت[104] در مقالهای با عنوان «پلکان ارتباطات علم[105]» چهار شکل ساده[106]، پیچیده[107]، قطعیت نایافته[108] و مبهم[109] علم را از هم جدا کرده است.
علم «ساده» علمی است که ما از آن با نام علم پایه یاد میکنیم. این علم شامل یافتههایی است که روابطی ساده میان متغیرها را مطرح میکند. این دسته از یافتهها که دیدی پوزیتویستی از حقیقت را بازتاب میدهند بدون هیچ گونه بحثی پذیرفته شده و در آموزشگاه ها یاد داده میشوند. از نمونه علم ساده می توان به جوشیدن آب در صد درجه یا به اثر نیروی جاذبه اشاره کرد. اما «پیچیدگی» از جایی آغاز میشود که نمیتوان رابطهای روشن میان علتهای احتمالی چندگانه و یک نتیجه مشخص یافت. این شرایطی است که دانش علمی به زمینه ربط می2یابد و فاکتورهای زمینهای بر نتیجه اثر میگذارند و آن را دستخوش تغییر میکنند. اختلاف نظرهای این سطح از علم، ماهیتی شناختی دارند. نمونه علم پیچیده هنگامی است که یافتههای آزمایشگاهی، در تجربه میدانی به فرجامهایی یکسره پیشبینی نشده میانجامند، یا دانش کشاورزی مدرن در کشورهای جهان سوم موفق از کار در نمیآید. در دانش«قطعیت نایافته»، تاکید بر روی عدم اطلاع، عدم تعین، گمراه شدن در اندازهگیری، متغیرهای آماری و از این جور چیزهاست. بدین ترتیب علم قطعیت نایافته، نتایج بسیار نابسنده پیش میگذارد. اعتماد در این مورد از دانش، معیاری بسیار مهم است. از نمونههای علم قطعیت نایافته میتوان به کاربردهای غذایی زیست تکنولوژی اشاره کرد. در سطحی دیگر، «ابهام» به چندگانگی تفسیرهای بنیاد شده بر ارزیابیها یا مشاهدات همانند اشاره کرد. اگر مجموعهای از دادهها، روشها یا ابزارهای اندازهگیری چنان باشند که بتوان تفسیرهای گوناگون بر آنها بنیاد کرد و بحث در بگیرد که انجامههای چنین شرایطی برای جامعه انسانی چیست، در این صورت این معنی از دانش را میتوان مبهم دانست. مورد گازهای گلخانهای از این جمله است: این که زمین در حال گرم شدن است یا اینکه اکنون در حال ورود به یک عصر یخبندان هستیم( 5Auwereaert, 200 به نقل از وحیدی، 238:1388)
اوریرت بر بنیاد جداسازی این چهار شکل علم، میکوشد نشان دهد که هر کدام از این سطحها، باید به شکل خاصی از ارتباطات علم پیش برده شوند. مدلی که اوریرت ارائه میکند ، چهار سطح مختلف ارتباطات علم را در بر میگیرد. در حالت نخست که انتشار است، نتیجههای علمی به یک گروه منفعل و همانند منتقل میشوند. این کار از راه یک سامانه آموزش رسمی و یا به واسطه رسانههای همگانی صورت میگیرد. در پایه دانش پیچیده، هرچند فرستنده هنوز کارگزاری است که میکوشد دانش را به گیرنده برساند، اما به سبب آنکه دانش در اینجا با زمینه ربط یافته است، گروه هدف از اهمیتی ویژه برخوردار میشود. در واقع در این سطح اینکه آیا گروه هدف، دانش مورد نظر را دریافت کرده و آن را درست تفسیر کرده است و اینکه آیا در اساس پذیرای دانش هست یا نه، از اهمیت برخوردار میشود. در پایهای بالاتر بخشی از دانش با قطعیت نایافتگی روبروست و این به معنی آن است که تحقیقاتِ بیش تر، به ضرورت، علمی بیشتر در پی نمیآورند. . در برقراری ارتباط پیرامون این بخش، علم، دادهها و چشمانداز نخستین را فراهم میکند اما بخشی مهم از فرآیند با مشارکت نمایندگان همگان پیش برده میشود. بدین ترتیب هدف ارتباط آن است که به شهروندان در تصمیمگی
ری مشورت داده شود. فرآیند ارتباطات در دانش قطعیتنایافته فرآیندی دوسویه است که میان کارشناسان و ناکارشناسان صورت میگیرد. دست آخر، در دانش مبهم که از پایه پیچیدگی بالاتری برخوردار است، نااستواریها چنان زیادند که از دادههایی یگانه، تفسیرهایی گوناگون داده میشود. در ارتباطات اینگونه از علم، گفتگویی میان سویههای علاقهمند به وجود میآید و در هنگامی که علم همه جوابها را ندارد، دانشهای مکمل از منبعهای دیگر مانند تجربه و دانشهای عملی در دسترس قرار میگیرند. (وحیدی ب، 191:1388).
مشارکت همگانی در علم | |||
درگرفت همگانی در علم | کنشگران: کارشناسان علمی +گروههای خاص هدف +نمایندگان همگان +کارشناسان بیرونی |
||
آگاهی همگانی از علم | کنشگران:
Copyright © 2021 | WordPress Theme by MH Themes |