
از این چشمانداز فرد برخوردار از فرهنگ علمی کسی است که همچون مورد فرهنگ سیاسی بتواند با داشتن تواناییهای متعدد به رویدادهای علمی و روند فزاینده رشد علم واکنش نشان دهد و برای شکلدهی و اثرگذاری بر آن به مشارکت بپردازد.
6-1-2-2 نهاد علم
هدف نهاد علم « تولید و انتقال دانش بنیادی، کاربردی و توسعه ای» به منظور پاسخگویی به نیازهای جامعه در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. تولید دانش توسط فرایندهای پژوهشی و انتقال دانش با فرایندهای آموزشی صورت می گیرد.
نهادی شدن علم[58] به عنوان نظام اجتماعی از یک سو مستلزم هماهنگی این نظام با فرایندها و نهادهای جامعه عمومی و از سوی دیگر دارا بودن هویت اجتماعی و فرهنگی مستقل است. توسعه علمی بدون «مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی علم» برای جامعه کلی ممکن نیست و در عین حال نهادمندی علم به عنوان یک ساختار مستقل مستلزم نظام فرهنگی و اجتماعی نهادینی است که گاه به عنوان یک ساختار پیشین عمل میکند و منطق درونی خود را دارد(قانعی راد، 181:1382).
وجود یک نظام ارزشی نهادی اولین شرط نهادینه شدن علم در جامعه است. این نظام ارزشی کل جریانهای علمی اعم از تولید دانش، جب تسهیلات و منابع برای فعالیتهای علمی – پژوهشی ، شیوه یکپارچگی افراد و سازمانهای علمی و رفتارهای دانشمندان و پژوهشگران در زندگی علمی خود را تحت تاثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر نظام ارزشی نهادی علم، در جامعه از یک سو در نزد اهالی دانش و پژوهش، تعهد و انگیزش لازم را برای فعالیتهای علمی – پژوهشی ایجاد میکند و از سوی دیگر جامعه بزرگتر را به پشتیبانی از این فعالیتها متعهد میسازد. نظام اجتماعی در مقابل فشارهای موجود برای دگرگونی نظام ارزشی خود مقاومت و تمامیت آن را در مقابل منابع تغییر، حفظ میکند. لازمه این الزام کارکردی برای نگهداری نظام ارزشی، نهادینه شدن آن در جامعه است. قانعیراد در همینجا اذعان میکند که این پدیده در شرایط ایران رخ نداده و نظام ارزشی علم تکوین نیافته و به نحو اولی نهادینه نشده است(قانعی راد، 75:1381).
از نظر قانعیراد یکی از مشکلاتی که در نهاد علم، در ایران وجود دارد و روزنامهنگار علم نیز، به عنوان کنشگری در این نهاد از آن تاثیر میپذیرد این است که درجه همزمانی علم و جامعه در ایران پایین است، و بسیاری از فرایندها و فعالیتهای علمی با بسیاری از فرآیندها، فعالیتها و نهادهای اجتماعی، در ارتباط متقابل و هزمان با یکدیگر قرار ندارند و این امر حس ناهمزمانی را در اساتید، دانشمندان و پژوهشگران ایجاد میکند. کارکردهای دانشگاه و نظام علمی- پژوهشی در ایران با بحران مواجه است و ریشه این بحران را در ناسازگاری نهادین بین علم و نظامهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. ناهمزمانی به معنای عدم ارتباط علم و جامعه و تمایز نابسامان این دو از یکدیگر است.
7-1-2-2 اقتصاد علم
منظور از اقتصاد علم، توانایی نظام علمی در انطباق وسازگاری با محیط پیرامون خود است. اقتصاد علم مستلزم تجهیز منابع، تسهیلات و امکانات برای تحقق هدفها و وظایف نظام علمی است(قانعی راد، 188:1382).
علم به عنوان یک نهاد، در دنیای امروز، با نظام اقتصادی پیوند مییابد. نهاد علم در عین استقلال باید با نظام اقتصادی ارتباط کارکردی داشته باشد.
هرچه در جامعهای علم شاخههای مختلف تخصصی خود را بیشتر گسترش دهد اقتصاد آن جامعه بیشتر بر علم و فناوری ابتناء دارد و اقتصاد آن دارای پویایی تولیدی و بهرهوری گسترده نیروی کار انسانی است. ارتباط نهادهای علمی با نهادهای اقتصادی در یک رابطه بهنجار، و در عین حفظ استقلال درونی علم، استفاده از منابع مادی و سخت افزاری برای فعالیتهای علمی را افزایش میدهد و رفاه اقتصادی را بیشتر میکند (قانعیراد، 194:1382).
قانعی راد و موسوی درباره اقتصاد علم در ایران مینویسند: « اقتصاد ایران، یک اقتصاد مبتنی بر منابع زیرزمینی و به ویژه نفت خام است، اتکاء شدید بر فروش منابع نفتی به عنوان یکی از منابع اصلی درآمدی کشور خصوصیات و ویژگی هایی را طبیعتا بر ساختارهای صنعتی موجود در کشور تحمیل میکند که در ادبیات علم اقتصاد از آنها به عنوان ویژگیهای رانتیه[59] یاد شده است (قانعی راد و موسوی، 66:1387)
یکی از مهم ترین ویژگیهای برآمده از یک ساختار رانتیه، رواج و تثبیت نوعی ذهنیت رانتیه در میان آحاد اقتصادی است. فعالین اقتصادی دارای ذهنیت رانتیه معمولا نوعی بیانگیزگی، سنگینی و اینرسی پایدار را از خود به نمایش میگذارند که درست در نقطه مقابل احساس فوریت و استرس پایداری است که در اغلب کشورهای کمتر توسعهیافته در برابر حضور فقر و عقب ماندگی اقتصادی و تکنولوژیکی قابل مشاهده است (موسوی، 113:1388 به نقل از Yates. 1996).
فقدان یا ضعف تقاضا برای علم در بازار ایران خصوصیتی است که تاثیرات پر دامنه و عمیقی را روی ساختار و روندهای درونی دانشگاهها و پژوهشگاههای کشور به عنوان نهادهای تولید کننده علم از یکسو و بر روی روزنامهنگاری علم از سوی دیگر گذاشته است. به گونهای که زندگی در محیطهای پژوهشی و دانشگاهی کشور م
حققان را در اندک زمانی به این نتیجه میرساند که مسیر بالفعل خلق دانش در ایران امروز تا حد زیادی از یک مدل خطی تبعیت میکند که با بودجههای پژوهشی اختصاص یافته به وسیله دولت، بدون الزامی برای توجه به نیازهای کشورآغاز میگردد و با تولید علم در دانشگاهها و پژوهشگاهها ادامه مییابد. در چنین حالتی، نه سهمی برای مشارکت مردم در تولید علم وجود دارد و نه دلیلی برای پاسخگویی به آنها.
در صورت بیان این موضوع با استفاده از ادبیات رویکرد سیستمی، باید گفت که تحقیقات علمی در ایران عملا جزیی از یک سیستم بزرگتر خلق دانش و نوآوری در مقیاس ملی برای برطرف کردن نیازهای سایر بخشها نیست و تقریبا فاقد پیوندهای سیستمی با بخشهای مختلف جامعه است.
8-1-2-2 علم و نهادهای سیاسی
اصطلاح «سیاست علمی» به معنای اتخاذ مجموعهای از سیاستها و اولویتها در حوزههای علمی، پژوهشی و فناوری برای اداره «نظام علمی» کشور است. برای درک بیشتر دلالتهای واژه سیاست علمی، باید واژه «سیاست» را تحلیل کرد. سیاستگذاری در هر سازمان ، یعنی اتخاذ خطمشیهای کارآمد برای اجرا و تحقق هدفهای سازمانی و این وظیفهای است که غالبا مدیران بالای سازمان انجام میدهند(قانعیراد، 235:1382).
در وضعیت متعادل تعادل کارکردی، کارگزاران علمی در تصمیمگیریهای سیاسی، اما نه لزوما به عنوان ساسیتمدار مشارکت دارند. کارکرد اصلی نهادهای سیاسی، تعیین هدفها و سیاستها و فعال کردن نیروها و منابع برای تحقق آنهاست و در وضعیت متعادل، نهادها و مراکز علمی و پژوهشی اندیشهها و یافتههای لازم را برای تعیین هدفها وسیاستهای مزبور فراهم میسازند . این ارتباط کارکردی را میتوان در شکل زیر نشان داد:
نمودار (2-2). حمایتهای سیاسی از علم (قانعیراد، 197:1382)
در ارتباط بین نهادهای علمی و سیاسی، نهاد سیاست از تعهد و نهادعلمی از قدرت برخوردار میشود. نهاد سیاست متکی بر قدرت است، ولی در صورتی که فاقد تعهد فرهنگی باشد، عناصر سازنده فرهنگ جامعه به واقعیت اجتماعی انتقال نمییابد و به جریان زندگی روزمره وارد نمیشود.
تعهد به هنجارها و ارزشها به نظام قدرت، مشروعیت فرهنگی میبخشد. نهادعلم نیز متکی بر تعهد و التزام به ارزشها و هنجارهای شناختی خاصی است، ولی اگر فاقد قدرت باشد، قادر به هماهنگی خود با سایر نهادهای اجتماعی نیست. منظور از این قدرت، برخورداری از حمایت سیاستگذاریهای مختلفی است که به طور مستقیم و غیر مستقیم، شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کارکرد نهاد علم را تحت تاثیر خود قرار میدهند(قانعیراد، 1382: 198-197).
غلامرضا ذاکر صالحی در مقاله «بررسی وضعیت موجود علم و فناوری در ایران و جایگاه آن در برنامههای توسعه» خاطر نشان میکند که در برنامههای توسعه ایران، تغيير از سياست علمى همگانى به سياست علمى نخبهگرايانه در اسناد ملى و از جمله قانون برنامه پنجم مشاهده مىشود. در سياست علمى نخبهگرا، فقط بر دانشمندان و متخصصان تمركز مىشود، اما سياست علمى همگانى(دموكراتيك) اقشار مختلف مردم را با علم و فناورى درگير مىكند و نظارت عمومى بر علم ايجاد مىكند. در شرايطى كه ميزان تحصيلات عالى در بين مردم افزايش يافته است، پيگيرى “سياست علم همگانى” ضرورت دارد (ذاکرصالحی، 29:1391).
9-1-2-2 ترویج علم
تنیدگی علم با زندگی مردم و توسعهبخش بودن علم، یکی از دلایلی است که مردم را به پیشرفت و توسعه علم علاقهمند میکند. از آنجایی که تغییر و تحولات در افقهای دانش، بر کیفیت زندگی مردم تاثیر میگذارد، آنها حق دارند که بر پیشرفت علم نظارت داشته باشند، این امر تحت لوای پدیدهای به نام “ترویج علم[60]” محقق میشود، که بر اساس آن مردم عادی نیز در مبحث علمی متخصصان موضوعی سهیم میشوند(مصطفوی و بیگدلی، 70:1392).
ترویج علم در حیطه عمومی به عنوان یک فعالیت نظامیافته با مشارکت نهادهای مختلف آموزشی، اجرایی(دولت)، اقتصادی(از جمله بخش خصوصی و بازار) و جامعه مدنی، تحولی نوپدید است که از عمر آن چند دهه بیشر نمیگذرد. در واقع از حدود اوایل سالهای دهه 1980 است که دولتهای غربی به نحو جدی و همه جانبه توجه خود را به این پدیده معطوف ساختند (پایا، 25:1387).
انجمن ترویج علم ایران، تعریف ذیل را از این مبحث ارایه میدهد: ” ترویج علم عبارت است از هر فعالیتی که در جهت همگانی کردن علم، گسترش تفکر، و طرز تفکر علمی یا علاقهمند کردن مردم یا گروههایی از آنها به علم و فعالیتهای علمی است” (قدیمی ونظیف کار، 17:1389).
اولیورا(2004) در مقالهاش به سه هدف اصلی ترویج علم و ایجاد ارتباطات علمی اشاره میکند که عبارتند از:
الف- شناخت و قدرشناسی عمومی از علوم (شامل ماهیت علم و درک علم به عنوان ابزاری ارزشمند برای افراد)
ب- درک عمومی از علم (شامل افزایش دانش علمی و افزایش دانش درباره چیستی علم و چگونگی عملکرد آن)
ج- مسولیتپذیری اجتماعی درباره علم (در رابطه با آموزش افراد عامی و مشارکتهای عمومی) (حیدری و همکاران، 1388: 20)
از عمده اهداف مهم ترویج علم میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- بالا بردن سطح آگاهی عمومی افراد جامعه نسبت به علوم و فناوریهای مختلف و در نتیجه افزایش درک عمومی جامعه از علم؛
- بالا بردن نگرش مثبت عامه مردم نسبت به علم و استفاده بیشتر از روشهای علمی در جامعه؛
- کاربرد
بیشتر علم در زندگی و انجام کارها برای ارتقای کیفیت زندگی.
ترویج علم، در سیر تکوینی خود، سه مرحله را پشت سر گذاشته است.